سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] از کفاره گناهان بزرگ ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن است ، و غمگین را آسایش بخشیدن . [نهج البلاغه]

به نام او که هستی ام از اوست

سته ام از نوشتن،از عشق ...از نوشتن از این همه دروغ...
خسته ام از این کلمات کودکانه،از این دلخوشی های بچه گانه
خسته ام از این مستی و سردرگمی...خسته از جستجو کردن ، فراموش کردن هستی ام ...وجودم...خسته از بازی های بچه گانه از بازی با این همبازی های بچه تر از خودم...خسته از دویدن... برای رسیدن...برای رسیدن به هیچ!Upgrade your email with 1000
خسته ام از این اعتیاد قلبم به عشق...از اعتیاد چشمانم به اشک.
خسته از باور دروغی بنام عشق...خسته از این قمار ...از قمار دل...قماری که آخرش چه برنده باشی و چه بازنده...بازنده ای بیش نخواهی بود... قماری که در پایانش بجای مشتی اسکناس چکشی ردو بدل میشود که برنده با آن بر دل بازنده میکوبد... چکشی که فقط خرد میکند..و دست به دست منتقل میشود بازنده های قمار امروز شاید چکش به دستان قمار فردا باشند
خسته از جارو کردن خرده شیشه های دل...خسته از بریده شدن  Upgrade your email with 1000
دستم به دست این خرده شیشه های مقدس...خسته از مرهم گذاشتن بر این زخم های کهنه،خسته از شنیدن صدا در دل...که هر از گاه غریبه ای بر آن میکوبد...
خسته از نوشتن نام این رهگذران بر دیوار دلم با تیشهء عشق خسته از پاک کردن نام این رهگذران پس از رفتنشان ازاین سامان...خسته از کاروانسرا شدن دل و به زیر سوالرفتن عشق...

 خسته ام .. خستهء .. خسته




الهام ::: شنبه 85/9/18::: ساعت 5:22 عصر

. وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی، فقط یه بار نگاش کنی به خاطرش داد بزنی، به خاطرش دروغ بگی رو همه چی خط بکشی، حتی رو برگ زندگی وقتی کسی تو قلبته، حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی خیلی چیزا رو می شکنی، تا دل اونو نشکنی حاضری قلب تو باشه، پیش چشای او گرو فقط خدا نکرده اون یه وقت بهت نگه برو حاضری هر چی دوس نداشت، به خاطرش رها کنی حسابتو، حسابی از مردم شهر جدا کنی حاضری حرف قانونو، ساده بذاری زیر پات به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات وقتی بشینه به دلت، از همه دنیا می گذری تولد دوبارته، اسمشو وقتی می بری حاضری جونتو بدی، یه خار توی دستاش نره حتی یه ذره گرد و خاک تو معبد چشاش نره حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر حاضری که هر جا بری به خاطرش گریه کنی بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی حاضری هر چی بشنوی، حتی اگه سرزنشه به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه حاضری هر روز سر اون با آدما دعوا کنی غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش بکنی پشت سرت هر چی می گن چیزی نگی، گوش بکنی وقتی کسی رو دوست داری، صاحب کلی ثروتی نذار که از دستت بره، این گنج خیلی قیمتی

 

 

تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!

 اما شمار ِ آنهایی که عاشق می مانند از انگشتان ِ دستم بیشتر نیست!

 




الهام ::: سه شنبه 85/9/14::: ساعت 11:19 عصر

خدایا می خواهم ...

توان آن را داشته باشم که ادامه دهم

اگر زمانه بر وفق مراد نگشت از نو آغاز کنم

زیبایی را ببینم هنگامی که دیگران ناتوان از دیدن آنند

می خواهم...

امید رویایی نو داشته باشم و شکیبا

تا رویاهایم همچنان ادامه یابد...

و خردمند

آنگونه که به آینده چشم داشته باشم...




الهام ::: سه شنبه 85/9/14::: ساعت 7:12 عصر

تمام سپاس از آن اوکه غیر از او هیچ کس را صدا

نمی کنم گیرم که دیگران را صدا کردم پاسخم را نمی دادند.

تمام سپاس از آن اوکه دلم به هیچ کس غیر او

 

خوش نیست گیرم که به دیگران دل خوش می کردم نا امیدم کردند.

تمام سپاس از آن اوکه کارهایم را خودش رو به راه

 

می کند و پیش اش عزیزم گیرم که امورم را وا می

 

گذاشت به این مردم خوارم می کردند.


تمام سپاس از آن اوکه به من نیازی نداشت ولی

 

گفت:دوستت دارم.
 
تمام سپاس از آن اوکه جوری با من صبوری می

کند که انگار هیچ کار سیاهی نکرده ام

پروردگار من، بهترین من است

بهترین چیزی که می شناسم

شایسته ترین کس برای پرستش

شایسته ترین کس برای سپاس




الهام ::: سه شنبه 85/9/14::: ساعت 7:12 عصر

خدایا امروز می خواهم با تو از چیزی بگویم که تا به حال با تو نگفتم و

مثل سنگی بزرگ بر شانه هایم سنگینی می کند نمی دانم من در جهل خود گمراهم یا دیگران در جهل خویشتن..

هر چه بیشتر سعی میکنم خوب باشم بیشتر بد می بینم، هر چه بیشتر سعی

می کنم انسان باشم نا مردمی بیشتر می بینم، هر دستی را که با صداقت

جلو بردم با نیرنگ پاسخ دادند، هرچه بر خشم خود فایق آمدم بیشتر بر من چیره شدند، هرچه دلی نشکستم و دلی به دست آوردم   

دلم را بیشتر شکستند، هر چه صبوری کردم آماج نیرنگ ها بر سرم

بیشتر بارید، هر چه سعی می کنم دنیا را زیبا ببینم دنیا با مردمانش در نظرم منفورتر جلوه میکند.

کاش می شد به سرزمینی رفت که احدی از بندگانت در آنجا نباشد تا باخود باشم و با تودریغا که زندگی بی مردمان با همه ی نا مردمی ها یشان امکان ندارد.
خدایا انسان بودن چه قدر سخت و دردناک است آنجا که باید دستی بگیری اما نتوانی آنجا که هر چه فریاد بر می آوری احدی نمی شنود و یا نمی .

آنجا که می دانی تمامی حقایق تلخ را خدایا بهای دانستن چه قدر سنگین است. حقایق چنان جلوه می کنند که دیگر فرصتی برای دیدن آراستگی ها باقی نمی ماند. والبته با دیدن این حقایق دیگر زیبایی، معنای خود را از دست می دهد آه، چه قدر دلخسته ام. کاش می شد همانند مجنونان به همه چیز خندید و همه چیز را ندید گرفت خوشا به حالشان که زندگی را همان طور که دوست دارند می بینند نه آن طور که مجبورشان کنند نمی دانم من اشتباه می بینم یا تمام این ها واقعیت دارد چنان فکرم مشوش است که دیگرخوب را از بد نمی توام مجزا کنم گاهی اوقات با خود می گویم شاید من اشتباه می کنم و عینک بد بینی بر چشم گذاشته ام.
دنیا زیبا است و مردمانش زیبا تر از آن . به راستی چنین است.
اما چرا من این گونه فکر می کنم؟؟
؟




الهام ::: سه شنبه 85/9/14::: ساعت 7:12 عصر


عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که

الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست

 بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن

 قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است.

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن

شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی


                                                                                                                    عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با

جدایی به سرانجام برسانی.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن یک                                                                       همراه واقعیست که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.


عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه به دست                                                                       فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است.
                                                                         عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست




الهام ::: سه شنبه 85/9/14::: ساعت 7:12 عصر


خدایا تو بگو من چطور فقط عاشق توباشم
بگو چطور اسیر این دنیای مادی نشم
 
از عشق تو دم میزنم ولی هزاران بار دور ازتو هستم
عاشق تو خودش را درگیر دنیا نمی کنه
 
عاشق تو فقط تورا می بینه وابسته به قراردادهای دنیایی نیست عاشق تو
از نارسایی های مادی غمگین نیست  ،
 
تورا دارد و بس و سیراب سیراب ازهمه چیز
اخه من کجا اینچنینم
 
دوست دارم تورا ،دوست دارم عاشق واقعی باشم 
 
 
 
 دم از عشق تو می زنم
 
ولی همچنان سرگردانم اسیر مسائل مادی هستم
ولی تا یه مشکلی پیش میاد کم میارم 
کسی نیست
 کمک کنه ؟
 
احسای تنهای
میکنم
 تو کس بی کسونی تو همه کس منی
دیگه احتیاج به هیچ کس ندارم وبس
 
 
 تنها تو حقیقتی هر چیزی غیر از تو
 
 عاری از حقیقته

ای خدا فقط تو هستی



الهام ::: سه شنبه 85/9/14::: ساعت 7:12 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :68525
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<